کوچه ی دلم را برای عبور نگاهت آب و جارو کرده ام
دیگران با عبور لحظه ها می آیند و می روند
و این چشمان توست که عبورش جاودانه است
در میهمانی لحظه های با تو
دستانت خالی بود
اما نگاهت پر از شوق
و قلبت پر از احساس
از تو هیچ نمی خوام
جز نیم نگاهی پر از شوق و احساس
تو گفتی خداحافظ من شنیدم به امید دیدار
تو دل کندی از من و من دل بستم به تو
تو از کنارم رفتی اما خاطرت در قلبم حک شد
چه قصه ی عجیبی است قصه ی عشق
افسوس که زندگی فقط اندیشه های زیبا نیست
زندگی با همه تلخیاش
یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق
اونی نیست که باهاش خوشی
رفیق اونیه که بدون اون داغونی
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد …
رفاقت جریانیست توی خون آدم که یکباره میجوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن، چگونه بودن میشود اصالتِ یک رفاقت
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست !
آدمها همدیگر را پیدا می کنند از فاصله های خیلی دور …
از ته نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند !
می شوند همدم
می شوند دوست
می شوند رفیق
اصلا می شوند جان شیرین
درست می نشینند روی طاقچه ی دل هم
حرف هایشان یک جور خوبی دلنشین است
دل برای خنده هایشان ضعف می رود
اصلا بودنشان شیرین است
وقتی هم که نیستند
هی همدیگر را مرور می کنند و مُدام گوش به زنگ آمدن هم هستند
خدا این آدم ها را نگیرد از هم
تقدیم به دوست
ولنتاین یعنی جسم و جانم مال تو
ولنتاین یعنی پرسش از احوال تو
ولنتاین یعنی از خودم من خسته ام
عشق من در ولنتاین به تو دل بسته ام
------- ------- ------- ------- ------- -------
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
------- ------- ------- ------- ------- -------
امروز روز سپاس گذاری از خداوند است
زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن
تا با تمام وجود به او بگوییم
عشق من ولنتاینت مبارک
------- ------- ------- ------- ------- -------
کانال ما : حس عاشقانه
------- ------- ------- ------- ------- -------
ولنتاین مبارک
نمیگم دوستت دارم ، نمیگم عاشقتم ، میگم دیوونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیوونست . . . (روز ولنتاینت مبارک عزیزم)))
------- ------- ------- ------- ------- ------
به ادامه مطلب مراجعه کنید
ادامه مطلب
پـاییـــز می خــواهــد و چشــم هـای عاشقـتــــ را
نگــاهــت را از مــن نگیـــر
ایـن پاییـــز را عاشقـــم بـاش لطفــــاً !
❤️❤️❤️
تلخ ترین و شیرین ترین جمله عاشقانه :
من می تونم بدون تو زندگی کنم
اما نمی خوام!!
❤️❤️❤️
شهامت می خواهد
دوست داشتن کسی که
هیچوقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد !
❤️❤️❤️
دنیای بی تو …
مثل صبح بهاری بی گنجشک ؛
نه اینکه زیبا نباشد …
جذاب نیست !!!
من توی زندگیتم ولی نقشی ندارم اصلا
تو نشنیده گرفتی هر چی که شنیدی از من
بود و نبودم انگار خیلی فرقی برات نداره
این همه بی خیالی داره حرصمو در میاره
حرصمو در میاره
تکلیف عشقمون رو بهم بگو که بدونم
باشم ؟ نباشم ؟ بمونم یا نمونم ؟
می ترسم که بفهمم هیچ عشقی بهم نداری
یا اینکه کنج قلبت هیچ جایی واسه م نذاری…
آخه دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟
دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟
کجای زندگیتم یه رهگذر تو خوابت
یه موجود اضافی توی اکثر خاطراتت
می بینی دارم می میرم و هیچ کاری باهام نداری
تو با غرور بیجات داری حرصمو در میاری
حرصمو در میاری
من توی زندگیتم ولی
دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟
دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟
کجای زندگیتم یه رهگذر تو خوابت
یه موجود اضافی توی اکثر خاطراتت
صبوحی
به پرواز شک کرده بودم
به هنگامیکه شانههایم
از توان سنگین بال
خمیده بود،
و در پاکبازی معصومانه گرگومیش
شبکور گرسنه چشم حریص
بال میزد
به پرواز شک کرده بودم من
سحرگاهان
سحر شیریرنگی نام بزرگ
در تجلی بود
با مریمی که میشکفت گفتم:«شوق دیدار خدایت هست؟»
بی که به پاسخ آوایی برآورد
خستگی باز زادن را
به خوابی سنگین
فروشد
همچنان
که تجلی ساحرانِ نام بزرگ؛
و شک
بر شانههای خمیدهام
جای نشین سنگینی توانمند
بالی شد
که دیگر بارش
به پرواز
احساس نیازی
نبود
زندگی با همه تلخیاش
یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق
اونی نیست که باهاش خوشی
رفیق اونیه که بدون اون داغونی
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد …
رفاقت جریانیست توی خون آدم که یکباره میجوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن، چگونه بودن میشود اصالتِ یک رفاقت
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست !
آدمها همدیگر را پیدا می کنند از فاصله های خیلی دور …
از ته نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند !
می شوند همدم
می شوند دوست
می شوند رفیق
اصلا می شوند جان شیرین
درست می نشینند روی طاقچه ی دل هم
حرف هایشان یک جور خوبی دلنشین است
دل برای خنده هایشان ضعف می رود
اصلا بودنشان شیرین است
وقتی هم که نیستند
هی همدیگر را مرور می کنند و مُدام گوش به زنگ آمدن هم هستند
خدا این آدم ها را نگیرد از هم
تقدیم به دوست عزیزم A
امروز آنقدر سرگرم
دوست داشتن زندگی باش
که هیچ فرصتی برای
نفرت نداشته باشی
هر روز فرصتی تازه است
تا بهتر از دیروز باشی…
چقـدر بغـض کردمـ کنـارم نبـودی
هـزار بـار دلـم خواسـت ببـاره تـو نبـودی
نبـودی ببـینـی چقـدر سـوت و کـورم
چقـدر بـی قـرارم چقـدر بـی عبـورم
تا وقتی کسی در کنارت هست
خوب نگاهش کن…!
گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند
که حسرت یک نگاه سرسری را هم
به دلت میگذارند!!
ﺎه گاهی که ﺩﻟﻢ میگیرد
به ﺧﻮﺩﻡ میگوﻢ
بشکن قفلی که ﺩﺭﻭنت ﺩﺍﺭی
ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭی
ﺧـﺪﺍ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁخـر ﺑﺎ ماست
ما میتوانیم
خیلی چیزها به آدمهای اطرافمون هدیه کنیم.
مثل عشق, لذت و محبت…!
اما لیاقت داشتن اینها رو,
ما نمیتونیم بهشون بدیم!
زندگی با همه تلخیاش
یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق
اونی نیست که باهاش خوشی
رفیق اونیه که بدون اون داغونی
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد …
رفاقت جریانیست توی خون آدم که یکباره میجوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن، چگونه بودن میشود اصالتِ یک رفاقت
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست !
آدمها همدیگر را پیدا می کنند از فاصله های خیلی دور …
از ته نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند !
می شوند همدم
می شوند دوست
می شوند رفیق
اصلا می شوند جان شیرین
درست می نشینند روی طاقچه ی دل هم
حرف هایشان یک جور خوبی دلنشین است
دل برای خنده هایشان ضعف می رود
اصلا بودنشان شیرین است
وقتی هم که نیستند
هی همدیگر را مرور می کنند و مُدام گوش به زنگ آمدن هم هستند
خدا این آدم ها را نگیرد از هم
زندگی با همه تلخیاش
یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق
اونی نیست که باهاش خوشی
رفیق اونیه که بدون اون داغونی
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد …
رفاقت جریانیست توی خون آدم که یکباره میجوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن، چگونه بودن میشود اصالتِ یک رفاقت
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست !
آدمها همدیگر را پیدا می کنند از فاصله های خیلی دور …
از ته نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند !
می شوند همدم
می شوند دوست
می شوند رفیق
اصلا می شوند جان شیرین
درست می نشینند روی طاقچه ی دل هم
حرف هایشان یک جور خوبی دلنشین است
دل برای خنده هایشان ضعف می رود
اصلا بودنشان شیرین است
وقتی هم که نیستند
هی همدیگر را مرور می کنند و مُدام گوش به زنگ آمدن هم هستند
خدا این آدم ها را نگیرد از هم
♡ ارائه شده توسط وبسایت متن عاشقانه ♡
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت خدا سکوت کرد.
به پر و پای فرشته و انسان پیچید خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم؛ اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی! تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن. لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز… با یک روز چه کار می توان کرد؟
خدا گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید. آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن. او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید؛ اما میترسید حرکت کند، میترسید راه برود و زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد.
قدری ایستاد بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایدهای دارد؟ بهتر است این مشت زندگی را مصرف کنم. آن وقت شروع به دویدن کرد زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و بویید. چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود، میتواند بال بزند، میتواند پا روی خورشید بگذارد.
در آن یک روز آسمانخراشی را بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد؛ اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفشدوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمیشناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد.
او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشید. عاشق شد و عبور کرد و تمام شد. او در همان یک روز زندگی کرد؛ اما فرشتهها در تقویم خدا نوشتند: امروز او درگذشت کسی که هزار سال زیسته بود!
——–| ارائه شده توسط وبسایت متن عاشقانه |—–—
♬ ◈با تو توو راه شمال تاریک میشه آروم هوا بسته میشه آروم چشات شب جنگلو بارونو باد♬ ◈
♬ ◈بارون میاد بارون میاد بارونو دوست داره زیاد میکنه یواش اون چشاشو باز♬ ◈
♬ ◈میگه بهم بزن کنار بزن کنار تو این هوا بریم زیر بارون یواش خیس بشه اون صورت ناز♬ ◈
♬ ◈بهم بگی تا تهش می مونم باهات می مونه باهام♬ ◈
ادامه مطلب .
ادامه مطلب♡ ارائه شده توسط وبسایت متن عاشقانه ♡
Adele:
Day Dreamer:
Daydreamer
خیال باف
Sitting on the sea
روی دریا بشین
Soaking up the sun
خورشید وخیس کن
He is a real lover
اون واقعاعاشقه
Of making up the past
ازساخته های(اتفاقات) گذشته
And feeling up his girl
ودخترش را حس میکنه
Like he’s never felt her figure before
مثل اینکه قبل ازاین اون هیچوقت این شکلی سرسخت ونمد مانند نبوده
A jaw dropper
کسی که خیلی حرف میزده
ادامه مطلب♡ ارائه شده توسط وبسایت متن عاشقانه ♡
من از عهد آدم، تو را دوست دارم
از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
♡ ارائه شده توسط وبسایت متن عاشقانه ♡
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
ادامه مطلب
درباره این سایت